ايمان راسخ
اگر عنايت خاص خداوندي شامل حال مردمان شود آنان را از قيد و بند آداب و رسوم گذشتگان و تقليد شوم مي رهاند و بيخ هوا و سركشي را از دلشان مي كند وتوفيق پاكي فطرت را نصيب ايشان مي كند ؛ و با عنايت خاصّ خود ، راسخ بودن ايمان را نصيب آن ها مي نمايد.
((به عقيده ی مسلمان ، خود ايمان ، نجات دهنده وعافيت بخش است. حديثي است كه ميگويد: (( هرگاه ذرّه اي ايمان،در دل كسي وجود داشته باشد اهل دوزخ نخواهد بود.)) ))[1] وعنايت الهي شامل حال ايشان خواهد شد و از ورطة بلا نجات خواهند يافت .
اگر درون انسان بویي از ايمان برده باشد وی به رستگاری خواهد رسید؛ (( و بحقيقت ايمان فعل بنده باشد به هدايت حقّ مقرون ؛ كه گم كردۀ وي به راه ندا آمد و به راه آوردۀ وي گم نگردد ؛ )) (ك / 422)
در روزگار حضرت رسول (ص) به بركت نزول وحي از طرف بار تعالي تعدادي مردم ، از ظلمت و رسوم وعادات بد تا حدودي دور شدند و قلب آنان از هواي نفساني پاك و مطهر و دل ايشان از دنيا و تعيّنات مبرّا و در نتیجه ، طالب حق گشتند (( و به نور ايمان ، از وراي حجاب ، مشاهده صورت غيب كرده لاجرم عقايد ايشان از وصمت اختلاف ، معرّا بود ودلها از بيماري هوا ، سليم و مبرّا همه يكدل و يك راي و يك زبان بودند . )) ( م م / 12)
زماني كه حضرت رسول (ص) رحلت فرمودند تعدادي از افراد سست ايمان دچار شك و ترديد شدند. پس هركه به تعيّناتی كه فاني است دل ببندد فاني خواهد شد ، و آن كه از عمق جان حق را قبول كند چون نفس وي فاني شود وي به حقيقت مي رسد . هجويري داشتن ايمان راسخ را ، دراين مطلب اين گونه به تصوير كشيده است :
(( آن كه معبود وي محمّد بود ، محمّد رفت، و آن كه خداي محمّد را مي پرستيد وي زنده است وهرگز نميرد . )) ( ك / 44)
در همين خصوص عزّالدّين كاشاني چنين مي نويسد : (( بعد از آن چون آفتاب رسالت به حجاب غيب متواري و محتجب گشت نور عصمت به نقاب عزّت مختفي و منتقب ، زمين نفوس امّت كه به نورحضرت نبوّت اشراق يافته و ظلمت هواي آن در اشعۀ انوار متلاشي گشته ، به احتجاب و غيبت آن باز سايه انداخت و ظلمت هوا اندك اندك از كمين استتار بيرون آمده و مزاج قلوب ،از اعتدال استقامت روي به انحراف نهاد و به قدر انحراف اختلاف پديد آمد و شيطان را ، طريق تصرّف در عقايد گشوده شد و برحسب بُعد از عهد رسالت و احتجاب نور عصمت ، هر روز ظلمات رغبات نفوس به دنيا زيادت مي شد و اختلاف بيشتر پديد مي آمد الي يومنا هذا . )) ( م م / 12)
زماني چشم حقيقت بين به نور ايمان منوّر گشت ، جمال حق منكشف مي گردد البته (( اين معني دست ندهد مگر به صدق افتقار و حسن التجابه به حضرت وهّاب و استغاثت از شرّ نفس و اعتصام به فضل الهي ؛ ))
(م م / ، 12)
انسان تا چه زماني ، و به منظور چه اهدافي مؤمن می گردد ؟(( قرآن مي گويد بعضي از مردم راه ايمان و حق را تا وقتي مي روند كه منافعشان هم در آن تأمين بشود، همين قدر كه ضرر ببينند به آن پشت مي كنند . اينها ايمان نيست . ))[2] پس بايد بدانيم كه ايمان واقعي تحت تأثير هيچ عاملي قرار نمي گيرد .
کاشانی وهجویری ، براین باورند که پس از زدودن امیال نفسانی از دل و پرهیز ازدنیا طلبی ، زمینه ی لازم برای پیدایش ایمان دردل انسان بوجود خواهدآمد ، امّا برای پیدایش ایمان و طلب ترقّی ایمان دردل انسان، عنایت خداوندی لازم است.
دیگر این که هجویری ، ایمان را تصدیق در قول و عمل دانسته و براین باور است که ایمان دارای اصلی و فرعی است امّا کاشانی دراین خصوص مطلبی نیاورده است.
نکته ی دیگری که هر دو نویسنده در عباراتی متفاوت از لحاظ لفظ، امّا مشترک از لحاظ معنا به آن اشاره کرده اند ، مسأله رحلت حضرت رسول (ص)است که با شنیدن رحلت وی، افراد سست ایمان دچار شک و تردید شدند ؛ امّا افرادی که ایمان راسخ داشتند از چنان گمانی مبرّا بودند .
نظرات شما عزیزان: